سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
لینک دوستان
دانشنامه عاشورا
دانشنامه عاشورا
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :50
بازدید دیروز :2
کل بازدید :50749
تعداد کل یاد داشت ها : 34
آخرین بازدید : 103/9/5    ساعت : 10:26 ع
درباره وبلاگ
  مهدی عادل[0]


کاش نوشته شوددر پایان شعرم شاعر در روضه حسین جان داد....
ویرایش
مطالب پیشین
ابر برچسب ها
امکانات دیگر






برچسب ها : دلتنگ کربلا  , بی سروپا  , کربلا  ,
      

آن همه لبیک گفتن یک طرف این یک طرف

پرسش ما را جواب تازه ای برخواسته

ریخت برهم لشکری را تا که بردستم رسید

با حضورش بوتراب تازه ای برخاسته

زود یا خوابش کنید یا مراعاتش کنید

تازه این کودک زخواب تازه ای برخاسته

این بلا تکلیفیم از ناتوانی نیست نیست

تیر با یک پیچ وتاب تازه ای برخاسته

گردنی که خشک باشد آخرش این میشود

تیر هم که با شتاب تازه ای برخاسته

روی این دستم تنش برروی این دستم سرش

آه بفرستم کدامش را برای مادرش

حجم تیری که برای جنگهای سخت بود

آنچنان آسیب زد چیزی نمانده از حنجرش

شرم دارم که بگویم تیر دشمن داغ بود

در حرم پیچید عطر و بوی یاس پرپرش

لالایی لالایی اصغرم لالایی جگرم لالایی پسرم لالایی 

 






برچسب ها : خداحافظ  , حضرت علی اصغر  , عشق من  , تیر  , کودک کربلا  , تشنه  ,
      

خرم آن لحظه...

که مشتاق به یار برسد

آرزومند نگاری به نگاری برسد....






برچسب ها : بین الحرمین  , مشتاق حرم  , آرزومند  , صفای دل  ,
      

چو طفل گمشده از خانه دور،میپرسم                                   آهای رهگذر  رها ،کربلا کجاست؟




      

و زنی

دلداده باید بود و از دلدار باید خواند

مانند مرغی دور از گلزار باید خواند

از گفتن یک بار نام تو هزاران حیف

یعنی تو را تکرار در تکرار باید خواند

یک عمر از درد فراقت شعر باید گفت

از شادی وصلت دو صد طومار باید خواند

تکبیرةالحرام ما کی می زند آقا

حرف نمازی را که پشت یار باید خواند

این روزها اما به همراه نگاه تو

با گریه از احوال یک بیمار باید خواند

ما را ببخش آقا کمی امشب تحمل کن

این روضه ها سخت است پس خونباز باید خواند

یا حرف از سیلی یک نامرد باید زد

یا از جراحات در و دیوار باید خواند


                                                                




      

آرزو نمی کنم که بیایی....

آرزو میکنم وقتی آمدی چشمانم شرمسار نگاهت نشود

چون همه میدانند که می آیی.....




      




      

در سراپرده چشمان خود آن چشم به راه!


نازنینا! نفَسى اسبِ تجلّى زین کن


که زمین، گوش به زنگ ست و زمان، چشم به راه


آفتابا! دمى از ابر برون آ، که بُوَد


بى تو منظومه امکان، نگران، چشم به راه

 


اللهم عجل لولیک الفرج




      




      




      
<      1   2   3   4      >